انشا در مورد شب یلدا

انشا در مورد شب یلدا

جهت مشاوره در زمینه انشا در مورد شب یلدا

از تلفن ثابت در سراسر کشور با شماره ۱۶۱۳_۹۰۷_۹۰۹ (بدون پیش شماره) تماس بگیرید

در صورت عدم دسترسی به تلفن ثابت یا استفاده از کد تخفیف کلیک کنید.

پاسخگویی از ۸ صبح تا ۱۲ شب حتی ایام تعطیل

انشا در مورد شب یلدا  : داستان در مورد شب یلدا , قصه در مورد شب یلدا

انشا در مورد شب یلدا 99

انشا در مورد شب یلدا

انشا در مورد شب یلدا

انشا شب یلدا شماره یک 

مناسب پایه تحصیلی : سوم چهارم پنجم ششم

قالب انشا: ساده و کودکانه

انشا در مورد شب یلدا کوتاه

مقدمه :

من شب یلدا را دوست دارم و به من در این شب خیلی خوش میگذرد

و میخواهم در مورد این که شب یلدا چه کارهایی انجام میدهیم برای شما انشا بنویسیم .

 متن انشا:

من دوست دارم با بچه ها بازی کنم و با آنها بخندم و شاد باشم

به همین خاطر مهمانی ها را خیلی دوست دارم مثل شب یلدا و عید دیدنی که همه فامیل دور هم جمع میشوند.

اینطوری هم پدر و مادر ها دور هم جمع میشوند و با هم صحبت میکنند و میخندند

و هم ما بچه ها میتوانیم با هم بازی کنیم .

بعضی وقت ها بزرگتر ها مثلا مادر بزرگ یا پدر بزرگ برای ما بچه ها قصه و خاطره تعریف میکنند.

و به ما خوراکی های خوشمزه تعارف میکنند .

مثلا به ما انار دانه شده و هندانه و آجیل و شیرینی و شکلات میدهند .

بعضی وقت ها ما بچه ها انقدر خوراکی های خوشمزه در شب یلدا میخوریم که دلمان درد میگیرد.

من شب های یلدا خیلی به یاد کسانی میافتم که فقیر هستند و نمیتوانند از میوه ها و آجیل خوشمزه شب یلدا برای کودکان خود بخرند.

ول دلم خیلی برای بچه هایی که مثل ما در شب یلدا خوشحال باشند و بخندند میگیرد.

من دوست دارم وقتی بزرگتر شدم به همه بچه های فقیر کمک کنم و برای آنها لباس و خوارکی خوشمزه بخریم تا آنها هم شاد باشند.

یلدا اولین شب زمستان است و زمستان چون خیلی سرد است ما باید حواسمان به بچه های فقیر و بیمار باشد.

نباید خودمان چند دست لباس داشته باشیم ولی بچه های فقیر هیچ لباس گرمی نداشته باشند.

نتیجه گیری :

خوب است حالا که شب یلدا میشود و ما به خاطر این همه نعمت خدا شکرگزار هستیم به یاد کودکان فقیر باشیم و به آنان کمک کنیم .

تا خداوند از ما راضی باشد و همیشه به ما نعمت های خوب بدهد. این بود انشای من در مورد شب یلدا

داستان در مورد شب یلدا

طاها کوچولو وقتی از مهدکودک اومد خونه دید مامانش کلی خوراکی های خوشمزه ( آجیل، هندوانه، انار و … ) آماده کرده از مامانش پرسید مامان جون عیده ؟
مامانش خندید و گفت نه،
طاها کوچولو تعجب کرد گفت مهمون داریم؟
مامانش دوباره خندید و گفت: نه،
طاها بیشتر تعجب کرد گفت پس چه خبره این همه خوراکی خوشمزه دارید آماده میکنید
مامان طاها کوچولو گفت این ها را میخوایم ببریم خونه مادرجون اونجا قراره با خاله ها و دایی ها دور هم باشیم و بخوریم،
طاها کوچولو گفت مگه چه خبره؟ ما که همیشه میریم خونه مادرجون ولی هیچ وقت اینقدر خوراکی ها خوشمزه نمیبریم
مامانش گفت عزیزم امشب “شب یلدا” یا “شب چله” است.
طاها کوچولو دوباره تعجب کرد و گفت شب یلدا ، شب یلدا چه شبی هست مگه؟
مامان طاها کوچولو گفت: شب یلدا یا شب چله،آخری شب زمستان و بلندترین شب سال هست. از قدیم مردم ایران رسم داشتند که درازترین شب سال را که همان آخرین شب پاییز است را جشن بگیرند و بیشتر به خونه بزرگ‌تر‌ها می‌رن و دور هم جمع می‌شن و هم خوراکی‌های خوشمزه می‌خورن و هم مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها برای بچه‌ها قصه می‌گن و یا شاهنامه میخونند و اینکه فال حافظ میگیرند و دور هم کلی شاد هستند و میخندند.
طاها کوچولو که تازه متوجه شده بود خندید و کلی ذوق کرد به مامان گفت آخ جون پس خیلی بهمون قراره خوش بگذره.
مامان طاها کوچولو گفت: درسته امشب میتونه بهمون خیلی خوش بگذره در صورتی که در خوردن این تنقلات و خوراکی های خوشمزه زیاده روی نکنید تا یه موقع دلمون درد نگیره.
طاها کوچولو هم گفت: چشم مامان جونم حواسم هست.
بعد طاها کوچولو با کلی ذوق و شوق رفت کاراش را انجام داد و با مامان رفتند خونه مادر جون، اونجا با بچه های همسن خودش بازی کردند بعد رفتند کنار مادرجونشون زیر کرسی نشستند تا مادرجون براشون قصه بگه.


قصه در مورد شب یلدا

یلدا کوچولو در روز سی ام آذر یعنی آخرین روز پاییز و شب یلدا به دنیا آمده بود. هر سال شب یلدا همه در خانه ی یلدا جمع می شدند و تولدش را جشن می گرفتند. آن شب هم پدربزرگ و مادر بزرگ و عمه و عمو و خاله و دایی آمدند تا ۵ سالگی یلدا را جشن بگیرند.

وقتی مادر شمع های روی کیک را روشن کرد، به یلدا گفت: «دخترم، یک آرزو بکن». یلدا چشم هایش را بست و گفت: «آرزو می کنم که فردا برف ببارد و زمین سفیدپوش شود، آن قدر که بتوانم یک آدم برفی درست کنم.» مهمان ها خندیدند و برای او دست زدند.

یلدا شمع ها را فوت کرد، هدیه هایش را گرفت و از همه تشکر کرد. خاله پاییز و ننه سرما که روی یک تکه ابر سفید نشسته بودند و زمین را نگاه می کردند، یلدا را دیدند و آرزویش را شنیدند.

خاله پاییز به ننه سرما گفت: «شنیدی؟ یلدا کوچولو دلش می خواهد فردا برف ببارد. تو می توانی از کوله پشتی ات برفها را بیرون بریزی و همه جا را سفیدپوش کنی.» ننه سرما با اخم گفت: «اما من دلم نمی خواهد برفها را به کسی هدیه کنم، می خواهم آنها را برای خودم نگه دارم.»

خاله پاییز گفت: «اگر برف هایت را برای خودت نگه داری، نمی توانی بچه ها را خوشحال کنی.» ننه سرما فکری کرد و گفت :«باشد، به خاطر بچه ها همه جا را با برف سفیدپوش می کنم.»

او کوله پشتی اش را باز کرد و برف ها راه از آن بیرون ریخت، آن شب هوا سرد و آسمان ابری شد و برف شروع به باریدن کرد. تمام شب برف می بارید. فردا صبح بچه ها با خوشحالی روی برفها سُر خوردند و برف بازی کردند.

یلدا کوچولو وقتی بیدار شد و برفها را دید، از ته دل خندید و گفت: « ننه سرمای عزیزی، ممنونم که به من برف هدیه دادی. من به آرزوی خودم رسیدم.»

آن روز یلدا یک آدمک برفی ساخت و برایش دماغی از هویج و چشم هایی از زغال و دستهایی با تکه چوب گذاشت.

انشا در مورد ویروس کرونا

جهت دریافت موضوع و یا متن انشا در هر زمینه ای همین حالا می توانید از طریق شماره های سایت تماس بگیرید و انشا درخواستی خود را دریافت نمایید …



2.5/5 - (11 امتیاز)

جهت مشاوره در زمینه انشا در مورد شب یلدا

از تلفن ثابت در سراسر کشور با شماره ۱۶۱۳_۹۰۷_۹۰۹ (بدون پیش شماره) تماس بگیرید

در صورت عدم دسترسی به تلفن ثابت یا استفاده از کد تخفیف کلیک کنید.

پاسخگویی از ۸ صبح تا ۱۲ شب حتی ایام تعطیل

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تمامی حقوق این وبسایت محفوظ بوده و متعلق به مجموعه مشاور گروپ میباشد.

ثبت نام کنکور 1403